درس ششم: خواهی بشوی خلاق، شبرنگ جماعت شو

درس امروز از سه قسمت تشکیل شده است، به همین خاطر کمی طولانی تر از بقیه درس هاست.

خواهی بشوی خلاق، شبرنگ جماعت شو

پاسخ درست

متفاوت ببینید (یکی از جذابترین بخش های این دوره،مطمئناً آن را چندین بار خواهید خواند)


ابتدا آنچه که قرار است در این درس یاد بگیریم را با هم مرور می کنیم.


خواهی بشوی خلاق، شبرنگ جماعت شو


فرض کنید وارد اداره‌ای شده‌اید با خونسردی دکمه آسانسور را می‌زنید و منتظر آسانسور می‌مانید. بعد از چند لحظه آسانسور می‌رسد و درش باز می‌شود. به محض اینکه چشمتان به داخل آسانسور می‌افتد می‌بینید که مردم پشتشان را به در آسانسور کرده‌اند. شما وارد آسانسور می‌شوید؛ چگونه می‌ایستید؟

وارد مغازه‌ای می‌شوید، می‌بینید هر کسی که می‌خواهد وارد مغازه شود، کفش‌هایش را در آورده و بدون کفش وارد مغازه می‌شود. هیچ اطلاعیه‌ای هم مبنی بر درآوردن کفش در آنجا نوشته نشده است. آیا شما هم برای وارد شدن به مغازه کفشتان را در می‌آورید؟

همه ما در معرض فشارهای محیطی هستیم. اگر در رفتارتان دقت کنید، می‌بینید که تا چه حد خود را با شرایط وفق می‌دهید.

 فرض کنید که در بزرگ‌راهی آرام رانندگی می‌کنید ولی در اطراف شما همه با سرعت ۲۰ کیلومتر بیش‌تر از حد مجاز یعنی حدود ۱۳۰ کیلومتر در ساعت رانندگی می‌کنند. چه اتفاقی می‌افتد؟ در چنین شرایطی رعایت قانون خیلی مشکل می‌شود در نتیجه شما هم مانند بقیه ماشین‌ها با سرعت رانندگی می‌کنید.

فرض کنید یکی از پیاده‌هایی هستید که می‌خواهند از خیابان عبور کنند، کنار شما ۲۰ نفر دیگر هم هستند و چراغ راهنما برای عابر پیاده قرمز است. خیابان هم خلوت است و هیچ ماشینی نمی‌آید. یکی از این ۲۰ نفر ناگهان شروع به حرکت می‌کند علی‌رغم اینکه چراغ کماکان قرمز است. پشت سرش نفر بعدی و ناگهان همه از خیابان و چراغ قرمز عبور می‌کنند. شما چه می‌کنید؟ بله شما هم از خیابان عبور می‌کنید چون احساس می‌کنید که اگر مانند بقیه عمل نکنید دیگران شما را متفاوت می‌پندارند.

[restrict paid=true]

حتی برای بنده مواقعی هم پیش آمده که چراغ قرمز بوده و ماشین‌های زیادی هم در حال عبور بودند و با عبور کردن چند نفر از بین ماشین‌ها بقیه هم از خیابان عبور کرده‌اند.

همکاری و همراهی در زندگی ما فواید بسیاری دارد. زندگی اجتماعی ما نیاز به همکاری با دیگران دارد. بدون همراهی با دیگران همه‌جا ترافیک می‌شود، تولید محصولات متوقف می‌شود و کلاً جامعه دیگر معنایی نخواهد داشت. بخشی از پولی را که خرج می‌کنید نشان دهنده همراهی شما با جامعه است. از کلماتی که برای صحبت انتخاب می‌کنیم تا پوشش و رانندگی در جاده‌ها باید طبق عرف و عادت مردم اطرافمان باشند. اگر خود را با جامعه هماهنگ نکنیم سبب اختلال در جامعه خواهیم شد.

فرض کنید وارد شهر جدیدی شده‌اید و می‌خواهید از یک وسیله الکترونیکی جدید استفاده کنید. به عنوان مثال وارد مترو شده‌اید و برای بار اول است که می‌خواهید از مترو استفاده کنید. برای عبور کردن از گیت‌های مترو چه کاری انجام می‌دهید؟ کاری که اغلب مردم انجام می‌دهند این است که نگاه می‌کنند ببینند دیگران چگونه وارد مترو می‌شوند، مشاهده می‌کنند که هر فردی یک کارت دارد و آن را بر روی گیت قرار می‌دهد و وارد می‌شود. این همراهی با دیگران مفید است چون به ما راه و روش استفاده از امکانات را نشان می‌دهد.

همیشه ایده‌های جدید در کنار کارهای گروهی به وجود نمی‌آیند. هر وقت که مردم در کنار هم هستند، خطر تأثیر دیگران بر افکار ما وجود دارد. جمع‌گرایی باعث می‌شود که شما به جای اینکه سعی کنید راه‌حل خلاقی را برای مشکلات بیابید، علاقه‌مند هستید که بیشتر راه‌حل دیگران را تصدیق کنید؛ بنابراین وقتی همه چنین فکری کنند دیگر کسی هم فکر جدیدی ارائه نمی‌دهد.

در جلسه‌ای در کارخانه جنرال موتورز پیشنهادی مطرح شد و همگی از آن استقبال کردند. کسی از آن میان گفت: «ما از این پیشنهاد سود فراوانی می‌بریم» دیگری گفت: «هر چه سریع‌تر آن را انجام می‌دهیم.» نفر بعدی گفت: «ما نفس‌های رقبایمان را در سینه حبس خواهیم کرد.» بعد از بحث فراوان رئیس جلسه گفت «حال وقت آن است که درباره این پیشنهاد رأی بگیریم.» همه اعضای جلسه رأی مثبت دادند. وقتی نوبت به رئیس جلسه رسید او گفت «من هم رأی مثبت می‌دهم و با همه هم رأی می‌شوم و به این دلیل، این پیشنهاد را ماه دیگر دوباره مطرح می‌کنم چون آنچه را که در فکرمان رخ داده است را نمی‌پسندم. در اینجا فقط با پیدا کردن یک راه‌حل ذهنمان قفل شد و این بدترین راه تصمیم‌گیری است. از شما می‌خواهم که یک ماه بر روی این پیشنهاد از زوایای دیگر نگاه کنید.» یک ماه گذاشت و پیشنهاد دوباره مطرح شد ولی این بار رأی‌های مثبت کمتر شده بود چون اعضای جلسه یک ماه فرصت داشتند که از تأثیر تفکر دیگران بر خود به دور باشند.

برای خلاق بودن لازم است گاهی بر خلاف آنچه دیگران انجام می‌دهند و بر خلاف افکار متداول عمل کنید. گاهی باید کمی مسخره‌بازی درآورد تا ایده‌های جدید به سمت ذهن‌ ما روانه شود. مهم‌ترین حسن مسخره‌بازی‌ها این است که فکر را تحریک می‌کند و همانند پاشیدن آبی خنک بر روی صورت که باعث پاره شدن خواب و چرت می‌شود، مسخره‌بازی نیز باعث پیدا کردن ایده‌های خوب و جالب و در واقع باعث از خواب پریدن ذهن می‌شود.

از تمام کلک‌هایتان استفاده کنید، به مشکلاتی که با آن‌ها مواجه هستید نگاه کنید و بگویید: «این آن چیزی نیست که دیگران فکر می‌کنند» و با دید دیگری به آن بنگرید. حتی وجود مشکل را انکار کنید یا اینکه مشکل دیگری را حل کنید. به چیزهایی که دیگران جزو بدیهیات می‌دانند با تردید نگاه کنید. افکار و تصورات اولیه خود را از آن مشکل مسخره کنید. سؤال مسخره‌ای کنید که کسی تا به حال آن را نکرده است. خلاصه برای تغییر قالب‌های ذهنی متداولتان هر کاری را که می‌توانید انجام دهید.

با تغییر قالب‌ها متوجه می‌شوید که عصاره خلاقیت در شما تحریک می‌شود.

پاسخ درست

زندگی همانند مهمانی شلوغی است که در آن همه با هم صحبت می‌کنند. موزیک می‌نوازند و صدای همهمه می‌آید؛ ولی با وجود تمامی این شلوغی‌ها می‌توانید شخصی را که از کنارتان می‌گذرد و حتی ده متر دورتر از خودتان را هم تشخیص دهید چون ذهن ما قدرت انتخاب دارد و آنچه را که می‌خواهد برمی‌گزیند و آنچه را که نمی‌خواهد کنار می‌گذارد.

پاسخ درست


همین الآن به اطرافتان نگاه کنید و به تمام چیزهایی که دارای رنگ قرمز هستند، با دقت بیشتری توجه کنید.

 با شرطی شدن ذهن نسبت به «قرمز» متوجه می‌شوید که چقدر رنگ قرمز اطراف شما را فرا گرفته است مانند رنگ قرمز تعطیلی در تقویم، رنگ خودکار قرمز، رنگ قرمز تابلوی روی دیوار، رنگ قرمز سررسید، رنگ قرمز ماژیک، رنگ قرمز کاغذهای یادداشت‌برداری و رنگ‌های قرمز دیگری که در اطرافمان وجود دارد. اگر توجه کرده باشید وقتی خانم‌ها مانتویی را می‌خرند یا آقایان لباسی را خریداری می‌کنند، از فردای آن روز تمام مردم از این سبک لباس خوششان آمده و در هر مسیری که عبور می‌کنید چندنفری دقیقاً همان لباس را بر تن دارند یا وقتی ماشینی را می‌خرید از فردای آن روز تمام ماشین‌های خیابان دقیقاً همان ماشینی است که شما خریده‌اید!

این اتفاق‌ها به این علت است که همه آن چیزی را که می‌خواهند، می‌بینند. اگر به دنبال زیبایی باشید، آن را می‌یابید. تمام این‌ها مربوط به تنظیم فرکانس ذهنیتان بر روی موضوع مورد نظرتان است.

حالا از کجا باید یاد بگیریم که فرکانس ذهنی‌مان را تنظیم کنیم؟

یکی از مهم‌ترین منابع تنظیم فرکانس ذهنی، آموزش‌های رسمی شماست. به ما یاد داده شده است که چه چیزی مناسب و چه چیزی نامناسب است. جواب بسیاری از سؤالاتی را که پیدا می‌کنید در محیط اطراف به آن برخورد می‌کنید. یاد می‌گیرید که برای دریافت اطلاعات به کجا مراجعه کنید، به کدام ایده توجه کنید و چگونه راجع به این ایده فکر کنید. نحوه آموزش کمک می‌کند تا بسیاری از مفاهیمی را که استفاده می‌کنید تنظیم کنید و جهان را بشناسید.

سیستم آموزشی ما طوری تنظیم شده است که یاد دهد «پاسخ درست» را پیدا کنید. در کنکور هیچ موقع شما نمی‌توانید دو گزینه مختلف را همزمان انتخاب کنید چون به دنبال تنها یک پاسخ درست هستید. ما به گونه‌ای آموزش دیده‌ایم که «پاسخ درست» را جایگزین فکر کردن کرده‌ایم. این روش در حل مسائل ریاضی که گاهی عملاً فقط یک راه‌حل درست وجود دارد شاید بهتر هم باشد. مشکل این جاست که اکثر برنامه‌های زندگی همیشه یکسان نیستند. زندگی پر از ابهام است؛ جواب‌های درست بسیار هستند، بستگی دارد که دنبال چه چیزی هستید؛ اما وقتی که فکر کنید فقط یک پاسخ درست وجود دارد، به محض یافتن پاسخ درست، فکر کردن شما متوقف می‌شود.

اگر از شما بپرسند که شکل زیر چیست چه جوابی می‌دهید؟


وقتی از بچه‌های آمادگی این سؤال را بپرسید بیش از ۵۰ پاسخ مختلف را به شما می‌دهند.

  • چشم جغد
  • ته سیگار
  • سوراخ گوشی تلفن
  • یک ستاره
  • یک دانه ریگ
  • یک حشره له شده
  • یک تخم‌مرغ گندیده
  • پای مورچه

از مهدکودک و آمادگی تا دبیرستان ما یادگرفتیم که چگونه پاسخ درست را بیابیم ولی قدرت یافتن بیش از یک پاسخ درست را از دست دادیم. یاد گرفتیم که چگونه منحصر به فرد باشیم، ولی بسیاری از توانایی‌های قوه تخیل خود را به کار نگرفتیم.

اگر شما یک نقاشی به خواهر یا برادر کوچک‌تان بدهید و بگویید آن را رنگ کند. اگر به جای سبز کردن چمن آن را آبی بکشد، اگر به جای زرد کردن ستاره آن را صورتی بکشد، به او از ۲۰ نمره چند می‌دهید؟

برای ما یک پاسخ درست وجود دارد و آن این است که چمن سبز است و ستاره زرد و اگر نتیجه‌ای غیر از این را مشاهده کنیم مسلماً آن را غلط می‌دانیم در صورتی که در خلاقیت قانون پاسخ درست وجود ندارد.

برای اینکه افکار مؤثرتری داشته باشیم بهتر است زوایای دید مختلفی داشته باشیم در غیر این‌صورت با همان زاویه نگاه کردن سبب می‌شود تا ذهن غیرفعال بماند و موارد خارج از کانون فکری‌مان را از دست بدهیم.


بیشتر از یک پاسخ را دنبال کنید.

یکی از راه‌های رسیدن به پاسخ‌های درست دیگر این است که متفاوت ببینیم و همچنین نحوه سؤال پرسیدن‌مان را تغییر دهیم. به جای پرسیدن «جواب این چیست؟» یا «معنی این چیست؟» یا «نتیجه این چیست؟» با طرح این سؤالات به دنبال پاسخ، معنی و نتیجه هستیم و به همین علت فقط یک پاسخ را پیدا می‌کنیم. اگر خودمان را عادت دهیم که به دنبال سؤالاتی مانند «پاسخ این‌ها چیست؟» یا «معنی این‌ها چیست؟» یا «نتایج این‌ها چیست؟» باشیم، می‌بینیم که کمی بیشتر و عمیق‌تر فکر خواهیم کرد. در درس‌های آینده به صورت مفصل در مورد نحوه سؤال پرسیدن صحبت خواهیم کرد.


آیا تا به حال به شغل جذاب عکاسی توجه کرده‌اید؟ آیا از خودتان پرسیده‌اید که عکاسی که در یک مراسم یا مسابقه تعداد زیادی عکس می‌گیرد علتش چیست؟ آیا همه این عکس‌ها را استفاده می‌کند؟

عکاسان حرفه‌ای وقتی یک منظره یا صحنه جالبی را می‌بینند تصاویر بسیاری از آن می‌گیرند، آن‌ها حدود ۴۰، ۵۰ و یا ۱۰۰ عکس مختلف می‌گیرند و در هنگام عکس گرفتن نور، زاویه و غیره را تغییر می‌دهند. این کارها را انجام می‌دهند چون می‌دانند که از بین تمامی این تصاویری که تهیه می‌کنند، ممکن است تعداد کمی از آن‌ها، آن عکس مورد انتظارشان باشد. این دقیقاً همان چیزی است که در خلاقیت به آن نیاز است. ما نیاز داریم که راه‌حل‌ها، ایده‌ها و فکرهای زیادی را پیدا کنیم تا بهترین آن‌ها را انتخاب کنیم. برای پیدا کردن راه‌حل‌های گوناگون باید متفاوت ببینیم. بخش بعدی دقیقاً همین نکته را مورد بررسی قرار می‌دهد.


متفاوت ببینید

کلمه زیر را بخوانید.

کلمه‌ای که ما می‌بینیم FLOP است. ما تمایل داریم که احتمالات دیگر در مورد این کلمه را نادیده بگیریم.

کمی با دقت بیشتری به این کلمه نگاه کنید. آیا کلمه دیگری را می‌توانید تصور کنید؟


حرف o  را با دقت بیشتری نگاه کنید. اگر به جای توجه به قسمت مشکی به قسمت سفید آن توجه کنیم آیا حرف دیگری را مشاهده می‌کنیم؟

درست است حرف I.

حال یک بار دیگر این کلمه را می‌خوانیم. FLIP

در واقع از این کلمه می‌توان این پیام را متوجه شد. Flip-flop

فلیپ‌فلاپ‌ها از بلاک‌های اصلی مدارهای دیجیتال هستند و  استفاده‌های فراوانی در رایانه و طراحی مدارهای مخابراتی دارند.




با تغییر نگاه خود به این کلمه متوجه چیزی شدید که در حالت عادی به آن توجه نکرده بودید.


در شکل زیر چه می‌بینید؟

شما هم یک پرنده دیدید؟ به شما تبریک می‌گویم. دوباره تلاش کنید ببینید چه چیزی را می‌بینید.

یک علامت سؤال؟ باز هم به شما تبریک می‌گویم.

دیگر چیزی از این شکل متوجه می‌شوید؟

اگر این تصویر را برعکس کنیم یک فوک را می‌بینیم که در حال بازی با توپ است. تنها کافی است نگاهمان را تغییر دهیم.

برای خلاق بودن و خلق ایده‌های ناب و درجه ۱ شما باید قادر باشید تا اطلاعات یکسانی که همه افراد دریافت می‌کنند را با قرار دادن در الگویی متفاوت سازماندهی کنید. این فرایند را تفکر فعال و خلاق می‌نامند.

در زیر یک معادله از اعداد لاتین وجود دارد. در این معادله از ۱۰ چوب کبریت استفاده شده است.

این معادله اشتباه می‌باشد. آیا شما می‌توانید بدون دست زدن به کبریت‌ها، اضافه یا کم کردن کبریت‌ها و یا هر حرکتی که باعث تغییر در چینش کبریت‌ها شود، این معادله را درست کنید؟

سعی کنید ابتدا کمی بر روی این مسئله فکر کنید سپس ادامه درس را مطالعه کنید.

برای حل این مسئله شما باید نگاهتان را به این مسئله تغییر دهید و از راه‌های مشخص و واضحی که به این به نظر می‌رسد فاصله بگیرید. اگر شما از یک نما و منظر به این مسئله نگاه کنید این مسئله هیچ موقع درست نمی‌شود. شاید لازم باشد که نگاهتان به مسئله را تغییر دهید.

برای درست کردن این معادله تنها کافی است که شکل را به صورت برعکس مشاهده کنید.

برای رفتن به فراتر از مرزهای ذهنتان، نیاز به تبدیل شدن به یک متفکر فعال که اطلاعات را در الگوهای جدید ساماندهی می‌کند، دارید. این شکل‌گیری و استفاده از الگوهای جدید منجر به ایده‌های جدید می‌شوند.

در زمان‌های گذشته، مرد کشاورز و مرغداری بود که هر بهار زمین‌هایش زیر سیل فرو می‌رفت. سیل مشکلات زیادی برایش ایجاد می‌کرد؛ اما او آنجا را ترک نمی‌کرد. هر بار که سیلی تا زمین‌های او بالا می‌آمد و مرغداری‌اش را آب فرا می‌گرفت، می‌دوید و مرغ‌هایش را به زمین‌های مرتفع‌تر می‌برد. بعضی سال‌ها صدها مرغ او می‌مردند؛ زیرا نمی‌توانست آن‌ها را به موقع حرکت دهد. یک سال پس از آنکه سیلی شدید خسارت هنگفتی بر او وارد کرد، به خانه‌اش برگشت و با ناامیدی به زنش گفت:” دیگر تمام شد. من نمی‌توانم زمین بهتری بخرم. نمی‌توانم زمین فعلی خود را بفروشم. نمی‌دانم چه باید بکنم!” زن او با خونسردی پاسخ داد:” اردک بخر!”


همان‌طور که در این داستان مشخص است، متفاوت دیدن مسائل و مشکلات همانند خریدن اردک به جای مرغ است.


قبل از اینکه ادامه درس را مطالعه کنید، سوال زیر را با دقت خوانده و پاسخ آن را در قسمت پایین یادداشت کنید، سپس ادامه درس را بخوانید.

اگر تنها  (۱۸۰۰۰تومان) بودجه شما باشد و زمان محدود برای افزایش بودجه و به حداکثر رساندن پول خود داشته باشید چه کاری را آغاز خواهید کرد؟

کمی فکر کرده و سپس پاسخ خود را در زیر یادداشت کنید.


    در ادامه ۳ داستان را با هم می‌خوانیم تا دقیق‌تر با نگاهی متفاوت آشنا شویم.

    اگر تنها ۵ دلار (۱۸۰۰۰تومان) بودجه شما باشد و زمان محدود برای افزایش بودجه و به حداکثر رساندن پول خود داشته باشید چه کاری را آغاز خواهید کرد؟

    شاید جواب بسیاری از افراد دست‌فروشی باشد. شاید هر کسی با توجه به علاقه خود به سؤال جواب دهد و بسیاری بگویند هیچ کاری نمی‌توان کرد … .

    این آزمایش در یکی از دبستان‌های آلمان انجام شد و دانش آموزان را به چند گروه تقسیم کردند و به هر گروه ۵ دلار دادند و گفتند دو هفته برای افزایش پول خود زمان دارید؛ در پایان نتیجه و استراتژی شما مورد بررسی قرار می‌گیرد.

    بعد از اتمام دو هفته دانش آموزان با مبالغی در دست آمدند. گزارش‌ها به این صورت بود:

    • گروهی ۵ دلار را به خرید دستمال و تمیز کردن ماشین‌ها اختصاص داد.
    • گروهی اقدام به دست‌فروشی کرد.
    • گروهی به فروش گل اقدام کرد.

    هر یک از این گروه‌ها تنها ضریب کمی از پول خود را افزایش دادند؛ اما گروهی دیگر که برنده مسابقه شد یک سیاست متفاوت را در پیش گرفتند. آن‌ها با چند روز تحقیق دریافتند که در یکی از رستوران‌های بزرگ و شلوغ شهر افراد پولدار دقایق زیادی را با اعضای خانواده در صف می‌ایستند و از این بابت ناراحتند. از این رو آن دانش آموزان با دریافت نوبت و گذراندن دقایقی در صف و سپس فروش نوبت خود به افراد انتهای صف مبالغی را از خانواده‌ها دریافت نمودند و خانواده‌ها با رضایت کامل نوبت آن‌ها را خریداری می‌نمودند.

    جالب اینجاست که خانواده‌ها تمایل بیشتری به خرید نوبت از دخترها داشتند و مبالغ بالاتری را به آن‌ها می‌دادند، بنابراین پسرها تصمیم گرفتند نوبت خود را به دخترهای هم‌گروهی بدهند تا دختر‌ها بعد از فروش نوبت خود، نوبت پسر‌ها را نیز بفروشند. بدین صورت آن‌ها توانستند با کمترین زحمت بودجه خود را دست نخورده ده‌ها برابر کنند.

    از این استراتژی درمی‌یابیم گاهی برای خلق موقعیت و شروع به کار نیاز است دارایی‌های خود را نادیده گرفت و محدودیت‌ها را کنار زد تا دنیایی از ایده و خلاقیت پیش روی ما قرار گیرد … بدون شک ۵ دلار (۱۸۰۰۰ تومان) محدودیتی بود که در ذهن همه رقم خورد و تنها به فکر کارهایی با خرج ۵ دلار می‌افتیم و تنها می‌توانیم ضریبی از آن را افزایش دهیم در حالی که با کنار گذاشتن آن دریچه فکرمان به روی ایده‌های جدید باز می‌شود.


    داستان بعدی در مورد در یک شرکت بزرگ ژاپنی است که تولید وسایل آرایشی را بر عهده داشت، یک مورد به یاد ماندنی اتفاق افتاد:

    نگاهی متفاوت به مسائل
    در یکی از شرکت های بزرگ ژاپن شکایتی از سوی یکی مشتریان به کمپانی رسید. او اظهار داشته بود که هنگام خرید یک بسته صابون متوجه شده بود که آن قوطی خالی است. بلافاصله با تأکید و پیگیری‌های مدیریت ارشد کارخانه این مشکل بررسی و دستور صادر شد که خط بسته‌بندی اصلاح گردد و قسمت فنی و مهندسی نیز تدابیر لازم را جهت پیشگیری از تکرار چنین مسئله‌ای اتخاذ نماید. مهندسین نیز دست به کار شده و راه‌حل‌های پیشنهادی خود را چنین ارائه دادند: جهت پایش (مانیتورینگ) خط بسته‌بندی با اشعه ایکس به‌زودی سیستم مذکور خریداری شده و با تلاش شبانه‌روزی گروه مهندسین،‌ دستگاه تولید اشعه ایکس و مانیتورهایی با رزولوشن بالا نصب شده و خط مزبور تجهیز خواهد گردید. سپس دو نفر اپراتور نیز جهت کنترل دائمی پشت آن دستگاه‌ها به کار گمارده می‌شوند تا از عبور احتمالی قوطی‌های خالی جلوگیری نمایند. نکته جالب توجه در این بود که درست همزمان با این ماجرا، مشکلی مشابه نیز در یکی از کارگاه‌های کوچک تولیدی پیش آمده بود اما آنجا یک کارمند معمولی و غیر متخصص آن را به شیوه‌ای بسیار ساده‌تر و کم‌خرج‌تر حل کرد: تعبیه یک دستگاه پنکه در مسیر خط بسته‌بندی تا قوطی خالی را باد ببرد!!

    داستان سوم در مورد یک کتابخانه است.

    نگاهی متفاوت به مسائل
    ساختمان کتابخانه‌ای در انگلستان قدیمی بود و تعمیر آن نیز فایده‌ای نداشت. قرار بر این شد کتابخانه جدیدی ساخته شود؛ اما وقتی ساخت بنا به پایان رسید؛ کارمندان کتابخانه برای انتقال میلیون‌ها جلد کتاب دچار مشکلات دیگر شدند. یک شرکت انتقال اثاثیه از دفتر کتابخانه خواست که برای این کار سه میلیون و پانصد هزار پوند بپردازد تا این کار را انجام دهد؛ اما به دلیل فقدان سرمایه کافی، این درخواست از سوی کتابخانه رد شد. فصل باران و بارش باران فرا رسید، اگر کتاب‌ها به‌زودی منتقل نمی‌شد، خسارات سنگین فرهنگی و مادی متوجه انگلیس می‌گردید. رئیس کتابخانه بیشتر نگران شد و بیمار گردید. روزی، کارمند جوانی از دفتر رئیس کتابخانه عبور کرد. با دیدن صورت سفید و رنگ پریده رئیس، بسیار تعجب کرد و از او پرسید که چرا این‌قدر ناراحت است. رئیس کتابخانه مشکل کتابخانه را برای کارمند جوان تشریح کرد، اما برخلاف توقع وی، جوان پاسخ داد: سعی می‌کنم مسئله را حل کنم. روز دیگر، در همه شبکه‌های تلویزیونی و روزنامه‌ها آگهی منتشر شد به این مضمون: همه شهروندان می‌توانند به رایگان و بدون محدودیت کتاب‌های کتابخانه انگلستان را امانت بگیرند و بعد از بازگرداندن آن را به نشانی زیر تحویل دهند. .
    [/restrict]