شکست یا موفقیت مسئله این است!

شکست یا موفقیت مسئله این است!

بیشتر مردم شکست‌ها و موفقیت‌ها را جدا از هم در نظر می‌گیرند، در صورتی که هر دو محصول یک فرآیند هستند. فعالیتی که موفقیت را تولید می‌کند می‌تواند شکست را هم تولید کند. همین عمل در تولید افکار خلاق هم به‌کار می‌رود. همان انرژی که افکار خلاق را تولید می‌کند، اشتباهات را هم تولید می‌کند.

بیشتر مردم از اشتباه خوششان نمی‌آید. سیستم آموزشی، بر اساس “پاسخ درست” ذهن ما را بیشتر به روش سنتی پرورش می‌دهد. از همان زمان‌ها به ما یاد داده‌اند که جواب‌های درست خوب و جواب‌های غلط هم بد است. این سیستم تشویق کاملاً در بیشتر مدارس جا افتاده است. به عبارت دیگر ما یاد گرفته‌ایم که اشتباه کردن خطاست.

با این دیدگاه نمی‌توانیم از فرصت‌های بسیاری بهره‌برداری کنیم. اگر یاد بگیریم که شکست حتی کوچکش هم عاقبت بدی را به دنبال دارد. یاد می‌گیریم که اشتباه نکنیم و مهمتر از این یاد می‌گیریم خود را در شرایطی قرار دهیم که در آن احتمال شکست وجود نداشته باشد. این عمل منتهی به پیروی از الگوی فکر سنتی می‌شود و از شکست در جامعه خودداری می‌کند.

فردی که تا مقطع کارشناسی ارشد در حال درس خواندن بوده و ۱۸ سال  تحصیلی را بدون شکست در امتحانات با موفقیت به پایان رسانده است بنابراین هیچ تفکری در مورد شکست و نحوه شکست خوردن ندارد. این فرد باورش شده است که شکست به خودی خود بد است در صورتی که شکست وسیله رسیدن به افکار جدید است. این فرد در اولین اقدام خود پس از فارغ التحصیلی وقتی به دنبال کار می‌گردد و در مصاحبه استخدامی قبول نمی‌شود، چون تا حالا شکست نخورده و هیچ تصوری از شکست در ذهنش وجود ندارد، ضربه شدیدی می‌خورد و حتی نمی‌تواند این شکست را برای خود هضم کند. حس می‌کند بزرگترین شکست دنیا را متحمل شده است، در صورتی که اگر با مفهوم شکست آشنا بود می‌توانست از این فرصت برای پیشرفت خود استفاده کند.

به اطرافتان نگاه کنید، چقدر مدیر، زن خانه‌دار، دانشجو، معلم، موزیسین و دیگر افراد را می‌بینید که از به‌وجود آمدن موقعیت‌های جدید فقط به دلیل شکست می‌ترسند.

خیلی از افراد به این دلیل درس را تا مقاطع بالا ادامه می‌دهند تا ریسک شکست را در زندگی خود کاهش دهند، چون سیستم آموزشی به گونه‌ای است که موفقیت را برای افراد بهتر از شکست تداعی می‌کند و فرد را با واقعیت‌های جامعه رو به رو نمی‌کند.

بیشتر ما یاد گرفته‌ایم که در جمع اشتباه نکنیم. در نتیجه از خیلی تجارب یادگیری، خود را محروم می‌کنیم به جز آن‌هایی که در زندگی خصوصی اتفاق می‌افتند.

 آیا شکست بد است؟ 

میزان اشتباه ما در هر کاری نشان دهنده آشنایی‌مان با آن‌ کار است. وقتی کارهای عادی انجام می‌دهیم، اشتباه هم خیلی کم می‌کنیم؛ ولی اگر کاری را انجام دهیم که تا به حال آن را تجربه نکرده‌ایم یا از روش‌های مختلف استفاده کنیم، در آن موقع است که اشتباهات را انجام می‌دهیم. نوآوران ممکن است که صدها بار هم موفق نشوند ولی به ایده‌های جدید دست می‌یابند.

اشتباه‌ها اهداف مفیدی را به دنبال دارند چون نشان می‌دهند که چه موقع جهت را تغییر دهیم. معمولاً وقتی همه چیز راحت و روان پیش می‌رود، درباره آن‌ها فکر هم نمی‌کنیم. شاید به این دلیل است که تا حد زیادی، طبق اصول بازخورد منفی رفتار می‌کنیم. فقط گاهی وقت‌ها که چیزها یا اشخاص کارایی‌شان را از دست می‌دهند، توجه ما به آن‌ها جلب می‌شود. به عنوان مثال، هم اکنون درباره کاسه زانویتان فکر نمی‌کنید چون فعلاً صحیح و سالم است. همینطور درباره آرنجتان، چون عمل خود را درست انجام می‌دهد و مشکلی ندارد. حال اگر پایتان بشکند، برخلاف گذشته بلافاصله تمام توجه‌تان را روی نقاطی متمرکز می‌کنید که قبلاً فکرش را هم نمی‌کردید.

بازخورد منفی یعنی روش فعلی کاربرد ندارد و یافتن ایده جدید هم بسته به میل شماست. ما با تلاش و اشتباه یاد می‌گیریم، نه با تلاش و راه درست. اگر همیشه کارها را درست انجام دهیم، هیچوقت مجبور نمی‌شویم که تغییرات ایجاد کنیم و همه را با یک روش تمام می‌کنیم.

ما از شکست‌هایمان یاد می‌گیریم. اشتباهات افراد جرقه‌های ذهنی هستند که منتهی به فکری متفاوت‌تر از معمول می‌شود.


شکست یا موفقیت مسئله این است!


 آیا موفقیت خوب است؟ 

سوال دیگری که مطرح می‌شود این است که: آیا موفقیت خوب است؟ گاهی پاسخ این سوال واضح نیست. چون درست است که شکست گاهی به اتفاق خوبی منتهی نمی‌شود، اما گاهی هم موفقیت به اتفاق بدی منتهی می‌شود. موفقیت می‌تواند به دو روش عمل کند.

اولاً موفقیت به شکلی، ذهن را قفل می‌کند و به این نتیجه می‌رسیم که “اگر موفقیت قفلی را باز نمی‌کند، پس چرا به دنبالش می‌رویم؟” چنین برداشتی مانع به کار بردن تجارب و ارزیابی روش‌های دیگر می‌شود چه بسا که در دراز مدت همین تجارب و روش‌ها خیلی هم مفید واقع شوند.

دوماً موفقیت می‌تواند به اندازه کافی شرایطی را ایجاد کند که خواست‌های اصلی ضعیف شود و باعث به وجود آمدن مشکلاتی حتی بزرگتر از مشکلات اولیه گردند.

برنده شدن یا هماهنگ بودن!
برای آمادگی در مسابقات المپیک، مربی تیم پاروزنی از معلم مدیتیشنی دعوت کرد که تکنیک‌های آگاهی را به تیمش یاد بدهد. این مربی امیدوار بود که چنین تعلیمی باعث افزایش کارایی پاروزنی در تیم شود و اتحاد آن‌ها را بیشتر کند. هر چه تیم بیشتر درباره مدیتیشن یاد می‌گرفت، آن‌ها هماهنگ‌تر می‌شدند، حرکتشان آرامتر شده بود و مقاومت چندانی از خود نشان نمی‌دادند. خنده‌دار اینکه تمرین‌ها کاهش یافته و در آن کند شده بودند. به نظر می‌رسید که تیم علاقمند شده بود بیشتر با هم هماهنگ باشد تا برنده. به این دلیل معلم مدیتیشن را مرخص کردند.

در اواسط دهه ۱۹۶۰، ژاپنی‌های حومه شهر آتامی تلاش کردند که با استفاده از قطارهای سریع‌السیر زودتر به شهر توکیو برسند؛ در آن‌موقع رفت و آمد به این دو شهر سه ساعت طول می‌کشید. بعد از اینکه این قطارها آماده شد، توریست‌های آن شهر کم شد چون انگیزه رفتن به شهر دور در آخر هفته که فقط پنجاه دقیقه طول می‌کشید کاهش یافت.

آیا موفقیت خوب است؟ آیا شکست بد است؟ شکست یا موفقیت مسئله این است!

موفقیت باعث می‌شود که از تجربه و آزمایش دیگر روش‌ها عقب بمانیم. برعکس زمان‌هایی پیش می‌آید که از شکست‌ها باید خوشحال شویم چون باعث می‌شود به دنبال دومین پاسخ درست برویم که این پاسخ بهتر از اولی می‌باشد.

 شما نیز کمی با خود فکر کنید؛ چقدر در زندگی‌تان از شکست فرار کرده‌اید؟ آیا زمان آن نرسیده است که تفکر خود را کمی تغییر دهیم؟ 

مطالعه بیشتر