هر که مسئولیت‌پذیری‌اش بیش، پیشرفتش بیشتر

هر که مسئولیت‌پذیری‌اش بیش، پیشرفتش بیشتر


خانمی قبل از ازدواجش شاغل بود و کارش را با تمام وجود دوست داشت. او می‌گفت: «اما حالا دو بچه مدرسه‌ای دارم، خانه‌ای که باید اداره‌اش کنم و غذایی که باید هر روز بپزم. واقعاً وقتش را ندارم». خانواده آن‌ها در عصر یک روز جمعه که به تعطیلات رفته بودند تصادف می‌کنند. خانم و فرزندان جان سالم به در می‌برند اما مرد خانواده از ناحیه کمر دچار آسیب جدی می‌شود و برای همیشه از کار افتاده می‌شود. حال آن خانم دیگر چاره‌ای ندارد جز اینکه سر کار برود.

بعد از چند ماه که از این خانم سوال شد اوضاع زندگی چطور است؟ او گفت: «واقعاً چند ماه پیش فکرش را هم نمی‌کردم که روزی بتوانم هم به خانه و هم به کار تمام وقت برسم. اما بعد از تصادف ذهنیت خودم را به این سمت و سو هدایت کردم که هر طور شده باید وقت پیدا کنم. باور کنید کارایی من صددرصد بالا رفته است. به این نتیجه رسیدم اکثر کارهایی که داشتم انجام می‌دادم اصلاً ضرورتی نداشته‌اند. بعد متوجه شدم که بچه‌ها هم می‌خواهند و هم می‌توانند کمک کنند. راه‌های زیادی برای صرفه‌جویی در وقت یافتم. دیگر کمتر برای خرید بیرون می‌روم، کمتر تلویزیون تماشا می‌کنم، تلفن‌های بی‌موردم را حذف کرده‌ام و کلاً اتلاف وقتم را کمتر کرده‌ام.»


این تجربه درس مهمی را به ما می‌دهد:

ظرفیت یک حالت ذهنی است. اندازه و مقدار کاری که می‌توانیم انجام دهیم به اندازه و میزانی که فکر می‌کنیم می‌توانیم، بستگی دارد. اگر واقعاً باور داشته باشیم که می‌توانیم بیشتر کار کنیم، ذهن ما به طور خلاقانه‌ای به فکر می‌افتد و راه‌های انجام کار را به ما نشان می‌دهد.


یک مدیر جوان بانک از تجربه خودش در مورد ظرفیت کاری تعریف می‌کرد. او می‌گفت: «یکی از سرپرستان بانک ما بدون اطلاع قبلی شرکت را ترک کرد و رفت. این باعث شد بخش ما در شرایط سختی قرار بگیرد. فردی که رفته بود کار مهمی در بانک داشت و کارش طوری بود که نمی‌شد آن را به تعویق انداخت یا رها کرد. فردای روزی که او رفت، معاون بخش مرا احضار کرد و توضیح داد که قبلاً با دو نفر از همکارانم به صورت جدا صحبت کرده و از آن‌ها خواسته که اگر می‌توانند وظایف همکاری که رفته را بین خود تقسیم کنند تا زمانی که جایگزینی برای او پیدا شود؛ او می‌گفت هیچ کدام از آن‌ها صراحتاً این درخواست را رد نکرده‌اند اما هر دو گفته‌‌اند که در شرایط فعلی تا خرخزه کار دارند و ظرفیت کار اضافی ندارند. نمی‌دانم می‌توانی به طور موقت این مسئولیت اضافه را برعهده بگیری یا نه؟»

«در تمام مدت دوران کاری‌ام، به این نتیجه رسیده‌ام که اگر به فرصت‌ها پشت کنم پشیمان می‌شوم و عواقب آن هرگز جبران نمی‌شود. به همین خاطر قبول کردم و قول دادم تمام تلاشم خودم را برای جبران کارهای عقب افتاده انجام دهم و به کار خودم هم لطمه نزنم. معاون بخش از این که کار را قبول کردم خوشحال شد.»

«از دفترش بیرون آمدم و می‌دانستم که کار بزرگی را قبول کرده‌ام. من هم به اندازه آن دو نفری که از قبول مسئولیت فرار کرده‌ بودند، گرفتار بودم. اما تصمیم داشتم راهی پیدا کنم که بتوانم هر دو کار را انجام دهم. آن روز بعد از ظهر کارم را تمام کردم، وقتی شرکت تعطیل شده بود، نشستم فکر کردم که چطور می‌توانم کارایی و بهره‌وری خودم را بالا ببرم. یک مداد برداشتم و شروع کردم به نوشتن. هر ایده‌ای که به ذهنم می‌رسید نوشتم.»

«راستش را بخواهید، ایده‌های خوبی یافتم؛ از جمله اینکه با منشی خودم طوری هماهنگ کردم که تلفن‌های عادی روزمره را در ساعات خاصی از روز به من ارتباط دهد و تمام تماس‌های تلفنی که قرار است برایم بگیرد به ساعات دیگری موکول کند. جلسات معمول را از پانزده دقیقه به ده دقیقه در روز کاهش دهم. نامه نگاری‌های روزانه‌ام را در یک زمان خاص انجام دهم. در ضمن متوجه شدم منشی من دوست دارد و می‌تواند انجام برخی کارهای کوچک و وقت‌گیر را برعهده بگیرد.»

«بیش از دو سال است که من در کار حاضر مشغول هستم؛ ولی اعتراف می‌کنم که خودم هم تعجب کردم وقتی دیدم چقدر از وقتم را با سهل‌انگاری و بی‌عرضگی هدر داده‌ام.»

«در عرض یک هفته دو برابر گذشته نامه نگاری داشتم، ۵۰ درصد بیشتر از قبل به تلفن‌ها می‌رسیدم و بیش از گذشته در جلسات بدون هیچ فشار و زحمتی حاضر می‌شدم»

«یک چند هفته‌ای گذشت، معاون مرا احضار کرد و از من به خاطر اینکه به خوبی از عهده کارها برآمده‌ام تعریف کرد و بعد از تعارفات معمول گفت چند نفری را از داخل و خارج بانک به عنوان نفر جایگزین مد نظر داشته است؛ اما هنوز نفر شایسته‌ای را پیدا نکرده است. بعد رو کرد که قبلاً موضوع را با هیئت مدیره بانک در میان گذاشته و از طرف آن‌ها اختیار دارد که هر دو کار را با هم ادغام کرده و به من واگذار کند و در قبال آن افزایش حقوق قابل توجهی در حقوق ماهانه من بدهد.»

«من به خودم ثابت کردم قدر و اندازه کاری که می‌توانم انجام دهم به این بستگی دارد که چقدر فکر می‌کنم می‌توانم.»

ظرفیت هر کس، به راستی یک حالت ذهنی است.

هر روز، هر ساعت و هر دقیقه در دنیای سریع امروز این اتفاقات در حال رخ دادن است، رئیسی کارمندی را فرامی‌خواند و توضیح می‌دهد که کار خاصی باید انجام دهد و بعد به او می‌گوید: «خبر دارم که سرت شلوغ است اما آیا می‌توانی این کار را هم انجام دهی؟!» در اغلب موارد پاسخ کارمندان این است: «واقعاً شرمنده‌ام، الان فشار کاری بسیار زیادی روی من است، ای کاش می‌توانستم قبول کنم اما واقعاً سرم بسیار شلوغ است.»

در این شرایط هیچ رئیس و مدیری به خاطر قبول نکردن این پیشنهاد با کارمندش برخورد منفی نمی‌کند چون این یک مسئولیت اضافی بوده است. اما رئیس اصرار دارد که این کار انجام شود و آن قدر می‌گردد تا فردی را پیدا کند که با وجود مشغله زیاد کاری همانند دیگران احساس کند می‌تواند مسئولیت بیشتری را قبول کند و این کارمند همان فردی است که از بقیه گوی سبقت را می‌رباید و پیشی می‌گیرد.

این جمله را همیشه به یاد داشته باشید:

هر که مسئولیت‌پذیری‌اش بیش، پیشرفتش بیشتر


دو نکته زیر را مد نظر داشته باشید:

پیشنهادهای انجام کار بیشتر را با کمال میل بپذیرید.

درخواست پذیرش مسئولیت بیشتر خودش نوعی قدرشناسی است. هر چه مسئولیت کاری بالاتری قبول کنید و مسئولیت‌پذیری‌ بیشتری داشته باشید، باعث پررنگ‌تر شدن شما می‌شود و نشان می‌دهد که ارزش شما بالاتر است. وقتی همکارانتان از شما می‌خواهند که در فلان سمینار شرکت کنید و در آنجا صحبت کنید حتماً این مسئولیت را قبول کنید چون به شدت به پیشرفت شما کمک می‌کند.

نکته دوم: بعد از اینکه مسئولیت را قبول کردید روی این جمله تمرکز کنید که «چطور می‌توانم کار بیشتری را انجام دهم؟»

پاسخ‌های زیادی به ذهنتان می‌آید که از خلاقیت شما نشئت می‌گیرد. بعضی از این پاسخ‌ها شاید برای مدیریت کار فعلی‌تان کمک کند یا  می‌تواند یافتن میان‌بُرهایی بکر برای انجام کارهای روزانه‌تان یا شاید ترک همه کارهای غیرضروری باشد.

این جمله‌‌ایی که افراد موفق بسیار روی آن تاکید کرده‌اند را همیشه به یاد داشته باشید:

اگر می‌خواهید کاری انجام شود، آن را به افراد پرمشغله و پرمسئولیت بسپارید.

مدیریت یک شرکتِ در حال توسعه، پیوسته از خود می‌پرسد: «برای افزایش بازده کاریمان چه باید کرد؟» پس چرا شما از خودتان نمی‌پرسید: «من برای زیاد کردن بازده کاری‌ام چه کار می‌توانم انجام دهم؟» اینجاست که ذهن شما از خلاقیتش استفاده می‌کند و راه را به شما نشان می‌دهد.

مطالعه بیشتر