تفکر سنتی

تفکر سنتی


در مقاله‌ای عنوان شده بود که شهرک‌های زیادی در اغلب ایالت‌های آمریکا وجود دارد که مرزبندی این شهرک‌ها دو دهه قبل از اینکه اتومبیل و زمانی که درشکه و اسب رایج‌ترین وسیله نقلیه بود تعیین شده است؛ اما امروز با وجود ماشین‌های پرسرعت و جاده‌های هموار دلیلی برای عدم ادغام سه یا چهار شهرک با هم وجود ندارد. این کار باعث کاهش خدمات مشابه شده به طوری که مالیات پردازان از خدماتی به مراتب بهتر و با هزینه کمتر بهره‌مند خواهند شد.

نویسنده نوشته بود خیال می‌کردم ایده واقعاً بکری به ذهنم خطور کرده پس تصمیم گرفتم با سی نفر که به طور اتفاقی انتخاب شده بودند مصاحبه کنم و از عکس‌العمل آن‌ها آگاه شوم. نتیجه این بود که حتی یک نفر هم پیدا نشد که فکر کند این ایده سزاوار تأمل و بررسی است، ولو اینکه این طرح هم به نفع دولت و هم مردم بود و هزینه‌های کمتری را برایشان فراهم می‌کرد.

این دقیقاً یک نمونه از تفکر سنتی و قدیمی است. ذهن این قبیل افراد سست و متحجر شده است. استدلال آن‌ها این است که «صدها سال است که به همین منوال می‌گذرد پس لابد خوب بوده و باید همین منوال هم بماند. چرا باید با ایجاد تغییر و دگرگونی، خطر کنیم؟»

مردم عادی همیشه از پیشرفت بیزار بوده‌اند. اساس اعتراض بسیاری از آن‌ها نسبت به اتومبیل بر این پایه بود که طبیعت برای ما پیاده‌روی و اسب‌سواری را مقرر کرده است. هواپیما برای عده زیادی فاجعه محسوب می‌شد. می‌گفتند بشر حق ندارد به قلمرو پرندگان وارد شود. بسیاری از محافظه کاران و طرفداران وضع موجود، هنوز اصرارشان بر این است که بشر را به فضا چه کار!

دکتر ون براون یک کارشناس برجسته موشک اخیراً پاسخی به این طرز تفکر داد. او می‌گوید:

«بشر متعلق به جایی است که دوست دارد برود.»

حدود سال‌های ۱۹۰۰ میلادی یک مدیر فروش، اصل علمی مدیریت فروش را برای نخستین بار مطرح کرد. این اصل با استقبال عمومی بسیاری مواجه شد و حتی به کتب درسی نیز راه پیدا کرد. اصل علمی این بود: «تنها یک “بهترین راه”برای فروش جنس وجود دارد. بهترین راه را پیدا کن. بعد هرگز از آن منحرف نشو.»

خوشبختانه مدیریت جدید به موقع به دادِ شرکت او رسید و سازمان را از ورشکستگی مالی نجات داد. این تجربه را با فلسفه کرافورد گرین والت مدیر عامل شرکت دوپونت دونمواس یکی از بزرگ‌ترین مؤسسات تجاری آمریکا مقایسه کنید. آقای گرین والت طی یک سخنرانی در دانشگاه کلمبیا گفت:

«راه‌های زیادی برای انجام یک کار شایسته وجود دارد-در واقع به اندازه افرادی که می‌توان انجام کار را به آن‌ها سپرد راه وجود دارد.»

به راستی که هیچ بهترینی برای انجام هیچ کاری وجود ندارد. برای تزیینات داخلی یک آپارتمان، برای فضاسازی یک محوطه چمن، برای فروشندگی یا تربیت فرزند یا پختن قورمه‌سبزی هیچ بهترین راهی وجود ندارد؛ بلکه به تعداد ذهن‌های خلاق راه‌های بی‌شماری وجود دارد که هر یک در نوع خود بهترین هستند.


تمرین زیر را انجام دهید.

ایده‌های زیر را به کسی پیشنهاد دهید و رفتارش را مشاهده کنید.

☑️ انتخابات ریاست جمهوری به جای چهار سال در میان باید هر دو سال یک‌بار یا هر شش سال یک‌بار برگزار شود.

☑️ ساعات کار ادارات به جای ۸ صبح تا ۵ بعدازظهر باید از ۱۳ تا ۲۱ باشد.

☑️ سن بازنشستگی باید هفتاد و پنج سالگی باشد.

موضوع این نیست که این ایده‌ها درست یا عملی باشند هدف این است که ببینیم افراد با پیشنهادهایی از این دست چگونه برخورد می‌کنند اگر به این ایده مطرح شده بخندند و لحظه‌ای روی آن تأمل نکنند (که معمولاً نود درصد مردم همین طورند) به احتمال زیاد دچار سنت‌گرایی هستند، اما اگر از هر بیست نفر یک نفر بگوید: «ایده جالبی است، کمی بیشتر برایم توضیح بده» او ذهن مستعدی برای خلاقیت دارد.

تفکر سنتی برای کسی که یک برنامه شخصی و خلاق برای پیشرفت خود دنبال می‌کند، دشمن درجه یک به حساب می‌آید. تفکر سنتی ذهن شما را منجمد می‌کند؛ جلوی پیشرفت شما را می‌گیرد و مانع برخورداری شما از نیروی خلاق می‌شود.


برای مبارزه با تفکر سنتی باید چه کرد؟

اول اینکه پذیرای ایده‌های جدید باشید.

از طرح‌های جدید استقبال کنید. افکار دافعه را دور بریزید، از جمله «فایده ندارد»، «شدنی نیست»، «بی‌ثمر است» و «احمقانه است».

دوم اینکه تجربه گرا باشید.

سنت شکنی کنید. تجربه رستوران‌های جدید، کتاب‌های نو، تئاترهای تازه، دوستان جدید را به خود بقبولانید. بعضی روزها از مسیرهای متفاوت دیگری به محل کار بروید. امسال جای جدیدی را برای رفتن به تعطیلات انتخاب کنید. تعطیلات آخر این هفته کار جدید و متفاوتی انجام دهید.

اگر کار شما در قسمت توزیع است، نیم نگاهی هم به تولید، حسابداری و سایر بخش‌های شرکتتان بیندازید. این کار باعث وسعت نظر شما شده و شما را برای پذیرش مسئولیت‌های بزرگ‌تری مهیا می‌کند.

سوم اینکه پیشرو باشید نه پس‌رو.

نگویید «در زمان ما به این طریق عمل می‌کردیم، پس اینجا هم بایست همین شیوه اعمال شود». بگویید «چطور می‌شود نسبت به زمانی که من داشتم کار می‌کردم، بهتر عمل کرد؟» به جای تفکر پس رو و دنباله‌رو، اندیشه‌ای پیش رو و ترقی‌خواه داشته باشید. درست نیست الزاماً به خاطر این‌که شما در کودکی مجبور بودید برای دوشیدن شیر گاو یا هر دلیل دیگری ساعت ۴ از خواب بیدار بشوید، حالا انتظار داشته باشید این شیوه حتماً برای فرزندانتان هم پیاده شود.

تصور کنید اگر مدیریت شرکت فورد موتور به خود اجازه می‌داد این‌گونه فکر کند که: «امسال آخرین مدل اتومبیل‌ها را ساخته‌ایم و ارتقا کیفی بیشتر غیرممکن است، پس تمام فعالیت‌های مربوط به طراحی و مهندسی تجربی همین‌جا برای همیشه خاتمه می‌یابد.» در این صورت چه بلایی سر این شرکت می‌آمد؟ حتی شرکت غول‌آسای فورد نیز با چنین نگرشی سریعاً از پا می‌افتد.

افراد موفق نیز بسان شرکت‌های موفق با این سؤال زنده‌اند که «چطور می‌توانم کیفیت کارم را بالا ببرم؟»، «چطور می‌توانم بهتر کار کنم؟»

کمال مطلق در تمام اعمال بشری از ساختن موشک گرفته تا تربیت فرزند، حدی است دست نیافتنی.

این بدان معنی است که همواره جایی برای بهبود و ترقی بی‌پایان وجود دارد. افراد موفق به خوبی بر این نکته واقفند و همواره در جستجوی راه‌های بهتر هستند. آن‌ها سؤال خود را این‌گونه مطرح می‌کنند که: «چطور می‌توانم این کار را به نحو بهتری انجام دهم.»


فردی با توجه به سرمایه اولیه بسیار کمی که داشت و همچنین رقابت شدید فروشگاه‌ها و تجربه کمی که در این زمینه داشت چندی پیش چهارمین فروشگاه لوازم برقی خود را افتتاح کرد.

از این فرد پرسیدند که چطور توانسته هم در اداره سه فروشگاه موفق باشد و هم چهارمین فروشگاه را افتتاح کند در حالیکه بیشتر بازاری‌ها برای اداره موفق تنها یک فروشگاه خود مجبورند مدام در تقلا باشند.

او جواب داد: «طبیعی است که زیاد کار می‌کنم، اما صرفاً به خاطر زود بیدار شدن و تا دیروقت کار کردن نیست که چهار فروشگاه دایر شده است. بیشتر کسانی که در این کار هستند، سخت تلاش می‌کنند. اساسی‌ترین علتی که موفقیت خود را مرهون آن می‌دانم، اجرای یک برنامه پیشرفت هفتگی به سبک خاص خودم است. این برنامه اصلاً پیچیده و پردردسر نیست. فقط طرحی است که به من کمک می‌کند هفته به هفته کارم را بهتر انجام دهم. برای اینکه بتوانم افکار فرار خود را پیگیری کنم، کارم را به چهار بخش مجزا تقسیم کرده‌ام: مشتریان، زیردستان، اجناس، تبلیغات. در تمام طول هفته ایده‌هایی را که برای بهبود کار به فکرم می‌رسد سریعاً یادداشت می‌کنم. بعد هر شنبه عصر چهار ساعت گوشه‌ای می‌نشینم و یادداشت خودم را مرور می‌کنم و روی نحوه اجرای آن دسته از ایده‌هایی که به نظر قابل اتکا هستند، بیشتر تمرکز می‌کنم. این چهار ساعت مرا وادار می‌کند که عملکردم را دقیقاً ارزیابی کنم. فقط نمی‌‌نشینم دعا کنم که کاش مشتریان بیشتری از فروشگاه من خرید کنند، بلکه از خودم می‌پرسم برای جذب مشتریان بیشتر چه کاری از دستم ساخته است؟ چطور می‌توانم مشتریان دائمی و وفادار برای خودم داشته باشم؟»

این فرد همین‌طور ابتکارهای کوچک بی‌شماری را بر‌شمرد که باعث موفقیت سه فروشگاه قبلی او شده بودند: کارهایی از قبیل نحوه چیدمان اجناس در فروشگاه، تکنیک‌ خاص او برای فروش از طرح پیشنهادی که باعث می‌شد از هر سه نفری که هنگام ورود به فروشگاه قصد خرید نداشتند جنس بخرند؛ طرح فروش اقساطی او برای زمانی که بیشتر مشتریان به خاطر اعتصاب و رکود از کار بیکار می‌شدند یا ایده برگزاری مسابقه که باعث رشد فروش او در فصل کسادی بازار شده بود.

او می‌گفت: «وقتی از خودم می‌پرسیدم برای ارتقا نحوه ارائه اجناسم چه کار باید کنم؟» بلافاصله ایده‌هایی به ذهنم خطور می‌کرد. بگذارید فقط به یک مورد از آن‌ها اشاره کنم. چهار هفته پیش به فکرم رسید که باید کاری کنم بچه‌های بیشتری به فروشگاه من بیایند. استدلالم این بود که اینجا چیزی برای جذب بچه‌های بیشتر داشته باشم، می‌توانم والدین بیشتری را هم به اینجا بکشانم. روی این موضوع تأمل کردم تا اینکه این ایده به ذهنم رسید: یک بخشی را به اسباب بازی‌های کوچک پلاستیکی برای کودکان چهار تا هشت ساله اختصاص بدهم. این کار نتیجه داد. اسباب بازی‌ها جای کمی را می‌گرفت و من روی آن‌ها سود خوبی کردم؛ اما از همه مهم‌تر این بود که اسباب بازی‌ها باعث پر رفت و آمد شدن فروشگاه شده بودند. باور کنید طرح پیشرفت هفتگی من جواب می‌دهد. آگاهانه از خود می‌پرسم چطور می‌توانم کار بهتری انجام دهم؟ پاسخ‌هایی می‌یابم. کمتر شنبه شبی است که نقشه یا تکنیک جدیدی به ذهنم خطور نکرده باشد که باعث بهتر شدن صورت وضعیت سود و زیانم نشود. یک نکته دیگر هم در مورد داد و ستد موفق آموختم که فکر کنم هر کسی که قصد دارد برای خودش کار کند، باید بداند و آن نکته این است که:

موفقیت‌های بزرگ از آن کسانی است که به طور مداوم سطح معیارهای خود و دیگران را بالاتر می‌برند. از آن کسانی که در جستجوی راه‌های افزایش کارایی هستند تا با هزینه کمتر نتایج بهتری کسب کنند و با زحمت کمتر کار بیشتری انجام دهند. توفیق‌های برتر نصیب کسانی خواهد شد که دارای این نگرش باشند که «من می‌توانم بهتر از این عمل کنم.»

شعار جنرال الکتریک این است: «پیشرفت مهم‌ترین محصول ماست».

فلسفه «من می‌توانم بهتر عمل کنم» معجزه می‌کند. وقتی از خود می‌پرسید: چطور می‌توانم این کار را بهتر انجام دهم؟ نیروی خلاق شما فعال می‌شود و راه‌های انجام بهتر امور خود به خود به ذهن می‌رسند.

حال یک تمرین روزانه را با هم مرور می‌کنیم که می‌تواند نگرش «من می‌توانم بهتر عمل کنم» را در شما ایجاد کرده و آن را پرورش ‌دهد.

هر روز قبل از شروع کار، ده دقیقه را صرف این فکر کنید که «چگونه می‌توانم بهتر عمل کنم؟» از خود بپرسید: «امروز برای تشویق و ایجاد انگیزه در کارمندانم چه کار می‌توانم بکنم؟» چه خدمات خاصی می‌توانم به مشتریانم ارائه دهم؟ چگونه می‌توانم کارایی و اثربخشی خودم را بالا ببرم؟

این تمرین ساده است اما نتیجه بخش. امتحان کنید و ببینید که چه روش‌های خلاقانه‌ بیشماری را برای کسب موفقیت‌های بیشتر خواهید یافت.

مطالعه بیشتر