۶ سؤالی که هر فرد برای داشتن یک هدف خوب باید از خود بپرسد!
در این مقاله قصد داریم در مورد اشتباهاتی صحبت کنیم که معمولاً در هنگام تعیین اهداف خود مرتکب میشویم؛ سپس راهکارهایی را برای اصلاح آنها به شما پیشنهاد میکنیم.
برای داشتن یک هدف خوب لازم است پیش از هر چیز ۶ سؤال زیر را از خودمان بپرسیم:
ما در زندگی به دنبال رسیدن به بعضی چیزها و نرسیدن به بعضی چیزهای دیگر هستیم. ما میخواهیم پولدار شویم و نمیخواهیم فقیر باشیم، شاید به خودتان بگویید: “چه فرقی دارد؟ پولدار شدن همان رها شدن از فقر است دیگر!” واقعیت این است که شاید این دو در ظاهر به یک معنی باشند اما اولی باعث پیشرفت انسان و دومی باعث درگیر شدن بیشتر با فقر خواهد شد (به هر آنچه بیاندیشی همان خواهی شد. زمانی که شما به “فقیر نبودن” فکر میکنید، ذهن شما به طور ناخودآگاه کلمه “فقیر” را درک میکند و حتی به ادامه جمله شما مبنی بر “نبودن” توجهی نمیکند؛ درست مانند زمانی که شما خودتان را برای یک سخنرانی آماده میکنید و مدام به خودتان میگویید: “نباید استرس بگیرم! نباید تپق بزنم!” و در نهایت چه اتفاقی میافتد؟ در حین سخنرانی از شدت استرس به تپق زدن میافتید! و با خود میگویید: “چرا اینطور شد؟ من که مدام با خودم تکرار میکردم “استرس نگیر” و “تپق نزن”. علت این است که ذهن شما به طور ناخودآگاه تنها کلمههای “استرس و تپق” را متوجه شد و تمام تلاشش را کرد تا شرایط را برای رسیدن به آن چیزی که به او دستور دادهاید، فراهم کند!).
شاید گاهی اوقات به خودتان بگویید: «خدایا من راضی هستم به اینکه هر چیزی باشم غیر از آنچه که الآن هستم!» در واقع در زندگی خیلی کم پیش میآید که بتوان به «هر چیزی غیر از این» راضی شد!
فرض کنید که برای مصاحبه وارد شرکتی میشوید و ناگهان آژیر آتش به صدا در میآید. در این لحظه بدون توجه به اینکه کجا هستید، برای نجات جان خود فقط به دنبال خروج اضطراری میگردید. اگر بدانید که باید به کدام طرف بروید، راحتتر فرار کرده و به سرعت خارج خواهید شد ولی اگر اطلاعی از مسیر خروج نداشته باشید (درست مانند زمانی که خودتان هم نمیدانید میخواهید به چه کسی تبدیل شوید) سردرگم شده و مدام به این طرف و آن طرف میروید. اینجا دقیقاً همان جایی است که دچار مشکل میشوید.
نارضایتی از وضع موجود خوب است چرا که به شما انگیزه و قدرت حرکت میدهد و میتوان آن را با آغوش باز پذیرفت، اما به شرطی که بدانید در حال حاضر کجا هستید و میخواهید به کجا برسید. اینکه شما فقط بخواهید از فقر نجات پیدا کنید و مدام تکرار کنید: “من نمیخواهم فقیر باشم!” نه تنها هیچ کمکی به شما نمیکند بلکه ذهن شما در جهت عکس عمل کرده و شما را به سمت فقر بیشتر سوق میدهد!
ممکن است کمی برایتان عجیب باشد اگر بگوییم بعضی از افراد هیچ نقشی در تعیین اهداف زندگی خود ندارند! پدری که دوست دارد فرزندش مهندس عمران شود، در واقع برای فرزندش هدفی تعیین میکند که فرزند هیچ علاقه و البته استعدادی در آن ندارد. فرزند آرزو میکند که ای کاش میتوانست نوازنده شود! اما به خاطر نداشتن اعتماد به نفس کافی (ناشی از عدم تأیید خواسته او از سوی خانواده) و یا حتی داشتن این ذهنیت که “پدر و مادرم صلاح مرا میخواهند پس بهتر است که مطابق نظر آنها عمل کنم” نمیتواند به دنبال علاقهاش برود و به ناچار رشتهای را انتخاب میکند که در واقع هدف پدرش بوده است و نه خود او!
فراموش نکنید که خواسته اطرافیان، حتی نزدیکترین افراد به شما، نمیتواند شما را به هدفتان برساند.
شما به دنیا نیامدهاید تا طبق انتظارات دیگران رفتار کنید. اگرچه بهتر است که همیشه با دیگران و به خصوص پدر و مادر خود مشورت کنید، اما در نهایت شما سناریوی خودتان را دارید. پس خودتان را دوست داشته باشید و اهدافتان را در راستای علایق و تواناییهای خود تعیین کنید.
نکته بعدی این است که آیا رسیدن به این هدف، دست خودتان است یا نه؟
به عنوان مثال شما هدفتان را اینگونه تعیین میکنید: “من باید طوری رفتار کنم که همه مرا دوست داشته باشند!” اما این خواسته دست شما نیست و نمیتواند باشد. رفتار دیگران تحت کنترل شما نیست و نمیتوانید آن را به عنوان هدف در نظر بگیرید. شما میتوانید با دیگران دوستانه رفتار کنید، این رفتار دست شماست و با دنبال کردن آن یک رفتار متقابل دریافت خواهید کرد که آن هم رفتار دوستانه با شماست (البته نباید همیشه انتظار داشته باشید که دیگران همانقدر دوستانه با شما رفتار کنند که شما با آنها رفتار میکنید. همانطور که گفته شد، ما کنترلی بر رفتار دیگران نداریم و نیازی هم نیست که داشته باشیم).
اهداف زیر را در نظر بگیرید:
من میخواهم لاغر شوم!
آیا شما وزن دقیق فعلی خودتان را میدانید؟
آیا شما مشخص کردهاید که قصد دارید به چه وزنی برسید؟
آیا زمانی را برای رسیدن به هدف خود تعیین کردهاید؟
آیا برنامهای هم برای لاغر شدن خود دارید و یا صرفاً نیت کردهاید که لاغر شوید؟
من میخواهم از امروز مفیدتر کار کنم!
اگر چگونه کار کنید، میتوانید بگویید که مفیدتر کار کردهاید؟
تعریف شما از “مفید کار کردن” چیست؟
آیا معیاری برای اندازهگیری مفید بودن کارتان در نظر گرفتهاید؟
من میخواهم درآمدم را افزایش بدهم!
چه میزان افزایش درآمد را برای خودتان در نظر گرفتهاید؟
این افزایش درآمد ماهانه است یا روزانه یا سالانه؟
برای افزایش درآمد خود چه برنامهای دارید؟
چه زمانی قرار است به این میزان درآمد برسید؟ ۱ سال دیگر؟ ۲ سال دیگر؟ یا ۵ سال دیگر؟
هدف من، مهربانتر بودن است!
چطور میتوان مهربانتر بودن را اندازه گرفت؟
آیا معیار قابل سنجشی برای اندازهگیری مهربانی خود دارید؟
اهدافی که برای خود تعیین میکنید باید شفاف و قابل سنجش باشند؛ در غیر اینصورت در جنگل اهداف غیرقابل دستیابی خود گم خواهید شد. نکته مهم دیگری که باید به آن توجه داشته باشید این است که هر از چند گاهی اهداف خودتان را مرور کنید؛ چرا که ممکن است دیدگاه یا ذهنیتتان تغییر کرده باشد.
اینکه به چه چیزهایی برای رسیدن به اهدافتان نیاز دارید به شما برای رسیدن به آنها کمک میکند.
در وهله اول شما نیاز دارید بفهمید برای رسیدن به هدفتان به چه چیزهایی نیاز دارید و بعد طوری برنامهریزی کنید که آنها را در زمان لازم در درست داشته باشید. به عنوان مثال شما هدفتان را فتح قله دالی کولی در تاریخ فلان میگذارید. برای کوهنوردی و فتح قله برای شمایی که بار اولتان است که میخواهید کوهنوردی کنید، وسایل و منابع خاصی مورد نیاز است. مسلماً با شلوار جین و کفش کتانی نمیشود کوهنوردی کرد! پس در ابتدا باید وسایل مورد نیازتان را شناسایی کرده و سپس برای تهیه آنها برنامهریزی کنید.
وقتی به این فکر میکنید که اگر به هدفتان برسید، آینده چه شکلی خواهد شد این را هم در نظر بگیرید که چه چیزهایی را پشت سرتان جا میگذارید یا چه چیزهایی دیگر وجود نخواهد داشت.
این نکته را مد نظر داشته باشید که اگر هدفهایی که برای خودتان در نظر گرفتهاید با ارزشهای اصلیتان هماهنگی نداشته باشد، احتمال اینکه به آنها برسید کمتر است. آیا با رسیدن به اهدافتان، جنبههای مثبت زندگیتان دچار تغییر خواهد شد؟
شروع خوب، نصف کار است.
اولین و مهمترین مرحله، شروع کردن است. اهدافتان را خوب شروع کنید تا زودتر و البته راحتتر به آنها برسید.
اگر هنوز در زندگیتان هدفی انتخاب نکردهاید و یا بهتر بگویم اهدافتان را درست انتخاب نکردهاید به شما مطالعه کتاب «مدیریت زمان مورچهای» را توصیه میکنیم. با خواندن این کتاب و انجام تمرینهای آن نه تنها قادر خواهید بود اهدافتان را به خوبی انتخاب کنید، بلکه میتوانید خودتان را بهتر مدیریت کنید (در هر حال شبانهروز برای همه ما ۲۴ ساعت بیشتر نیست، بنابراین ما نمیتوانیم کنترلی بر تعداد ساعتها داشته باشیم اما میتوانیم با مدیریت صحیح خود، بیشترین استفاده را از زمان در دسترسمان داشته باشیم!).