نگرشها حرف میزنند
آیا شما توانایی خواندن افکار دیگران را دارید؟
سؤال جالبی است. این کار برخلاف آنچه تصور میشود کار ساده و آسانی است. شاید از این منظر به این موضوع نگاه نکرده باشید اما اگر دقت کنید شما هر روز و شاید هر ساعت این کار را انجام میدهید و دیگران نیز هر روز افکار شما را میخوانند.
شاید بخواهید بدانید که چگونه این اتفاق میافتد؟ این یک کار اتوماتیک است که از طریق رفتارها و نگرشهای افراد ما میتوانیم افکارشان را بخوانیم. گاهی برای گفتن بعضی از حرفها نیاز به دانستن زبان خاصی نیست. شما برای آنکه بگویید «من از تو خوشم میآید» یا «ازت متنفرم» یا «به نظرم شما شخصیت بالایی دارید» یا «من به تو حسودی میکنم» نیاز به دانستن زبان خاصی ندارید. حتی برای گفتن «من عاشق شغلم هستم» یا «حوصله ندارم» یا «گشنمه» نیازی ندارید که کلمات یا واژگان را به کار ببرید. مردم و از جمله خودمان، بدون هیچ صدایی حرف میزنیم.
وقتی پیش یکی از دوستانتان میروید و میبینید قیافهاش خیلی آشفته است بدون اینکه او چیزی بگوید شما متوجه میشوید که اتفاقی برایش افتاده، یا وقتی همسرتان جواب سربالا میدهد معلوم است که اعصابش خورد شده است و حوصله ندارد.
طرز فکر ما از طریق همین رفتارها و حرکتها خودش را نشان میدهد. شما به راحتی میتوانید ذهن کسی که پشت میز نشسته را بخوانید. میتوانید با مشاهده حرکات او متوجه شوید که چقدر کارش را دوست دارد.
قسمتی از انیمیشن زوتوپیا را با هم تماشا میکنیم.
[aparat id=”i5xAo”]
میتوان گفت بازیگران ماهر به مفهومی اصلاً بازیگر نیستند. آنها نقشهای خود را بازی نمیکنند. بلکه هویت خود را کنار میگذارند و عین شخصیتی که در حال اجرای نقشش هستند، فکر و احساس میکنند. خودشان را کاملاً جای نقش میگذارند. باید هم این کار را انجام دهند وگرنه تصنعی به نظر میرسند و جایگاه و شهرتشان نزول پیدا میکند.
یک منشی با گفتن «سلام، صبح بخیر، دفتر آقای … بفرمایید …» کاری فراتر از معرفی یک دفتر کار انجام میدهد. یک منشی با این کلمات این مفهوم را میرساند که: «من شما را دوست دارم، از تماس شما خوشحالم. برای شما ارزش قائلم. من شغلم را دوست دارم.» اما یک منشی دیگری هم با گفتن دقیقاً همین کلمات میگوید: «شما مزاحم هستید، کاش تماس نگرفته بودید، از کارم خسته شدهام و از کسانی که مزاحم من میشوند، خوشم نمیآید.»
ما نگرشهای افراد مختلف را از طریق حالت و لحن صدایشان میخوانیم. اگر بخواهیم به صورت ریشهای علت را جویا شویم میتوان گفت که در تاریخ بسیار پرقدمت بشر، زبانِ گویش یک اختراع و ابداع جدید به شما میرود. میلیونها سال بشر با صدایی شبیه ناله، خرخر و زوزه در برابر حوادث از خود محافظت میکرد. بنابراین بشر میلیونها سال با صداها و حالت چهره و بدن با همنوعان خود ارتباط برقرار کرد نه با کلمات و ما هنوز هم احساسات خود را نسبت به افراد و اشیای مختلف به همین طریق منتقل میکنیم. گذشته از برخورد فیزیکی مستقیم، تنها راه برقراری ارتباط ما با نوزادان، حرکات بدن، حالات چهره و صداهایی که در میآوریم هستند. همین نوزادان وقتی بزرگتر میشوند در تشخیص رفتارهای ساختگی توانایی خوبی دارند.
این نگرش که در موردش صحبت میکنیم قادر است شرایط را عوض کند. فروشندگانی که نگرش درست دارند، به تعهد سهم فروش خود میرسند. دانشجویی که نگرش درست دارد، رتبه الف را در کلاس کسب میکند. نگرشهای درست، راه را برای یک زندگی مشترک واقعاً شاد هموار میکنند. نگرشهای درست باعث میشوند که در برقراری ارتباط با دیگران اثربخشتر شویم. در یک جمله نگرشهای درست، باعث پیروزی شما در هر موقعیتی هستند.
حال بعضی از نگرشهایی را که حتماً باید بدانیم، با هم مرور میکنیم. تمام تلاشتان را به کار بگیرید تا این نگرشها را در زندگیتان پرورش دهید.
برای به حرکت آوردن دیگران، اول باید خود را فعال کرد.
یک فروشنده مشتاق دیگر نگران داشتن مشتریان بیتفاوت نخواهد بود. یک معلم مشتاق دیگر نگران داشتن شاگردان بیعلاقه نخواهد بود. یک سخنران مشتاق نگران چرت زدن حضار نخواهد بود.
اشتیاق باعث میشود که هر کاری هزاران برابر بهتر شود و نتایج کار به نسبت اشتیاقی که صرف میشود حاصل خواهند شد.
در ادامه یک دستورالعمل سه مرحلهای خدمت شما ارائه میشود که به شما برای به کار بردن نیروی اشتیاقتان کمک خواهد کرد.
به عمق ماجرا نفوذ کنید.
برای اینکه این موضوع را توضیح دهم توصیه میکنم یک تمرین کوچک را حتماً انجام دهید. دو کار را که هیچ علاقهای به آنها ندارید در نظر بگیرید. مثلاً یک نوع ورزش خاص، یا موسیقی. حال از خودتان بپرسید: «واقعاً در مورد این کارها چقدر اطلاعات دارم؟» به احتمال خیلی زیاد جواب شما این است: «خیلی کم»
من به دنیای پرواز و هواپیما علاقه خیلی کمی داشتم یا بهتر بگویم اصلاً علاقهای نداشتم. یکی از دوستانم که الآن یک خلبان شده است، در مورد هواپیما با من کلی صحبت کرد و اطلاعات زیادی را در مورد انواع هواپیماها و فرودگاههای مختلف دنیا به من داد (به خاطر علاقه زیادش به خلبانی این اطلاعات برای او اطلاعات معمولی و پیشپاافتادهای بود اما برای من خیلی تخصصی و البته جالب) خلاصه الآن من نگاهم به دنیای پرواز و هواپیماها تغییر کرده است و این تنها به خاطر اطلاعات جالب و زیادی است که توسط دوستم به من منتقل شد.
این تمرین خیلی زیاد به اشتیاق شما کمک خواهد کرد. در مورد چیزی که اشتیاق چندانی نسبت به آن ندارید، اطلاعات بیشتر و بیشتری کسب کنید تا علاقهمند شوید.
به احتمال زیاد شما در مورد جغد اطلاعات کمی دارید و شاید به ذهنتان هم خطور نکرده که علاقهای به جغد پیدا کنید. اما اگر در مورد آن مطالعه کنید قطعاً اطلاعاتی که کسب میکنید شما را شگفت زده خواهد کرد.
از تکنیک نفوذ به عمق برای علاقهمند شدن نسبت به دیگران نیز میتوان استفاده کرد. اگر دقت کرده باشید وقتی که شما در مورد همسر آیندهتان اطلاعات بیشتری کسب میکنید خواه ناخواه علاقهتان نسبت به او بیشتر میشود. برای این کار سعی میکنید در مورد کارش، خانوادهاش، ایدهها و ایدهآلهایش اطلاعات کسب کنید و خواهید دید که علاقهتان نسبت به او بیشتر خواهد شد. اگر به جستجوی بیشتر ادامه دهید قطعاً علایق مشترکتان را هم پیدا خواهید کرد.
تکنیک نفوذ به عمق در مورد ایجاد علاقه نسبت به مکانهای جدید نیز کاربرد دارد. به عنوان مثال با دیدن تصویر زیر شاید علاقهتان به ایتالیا کمی بیشتر از قبل شود.
تنها یک راه برای ایجاد اشتیاق نسبت به مکان جدید وجود دارد. فقط با خودتان قرار بگذارید که به عمق اجتماع مکان جدید وارد شوید. تا جایی که میتوانید در مورد آن معلومات کسب کنید. سعی کنید طوری فکر و احساس کنید که گویی از همان اول اهل آنجا بودهاید. اگر این شیوه را به کار بگیرید به محیط جدیدتان علاقهمند خواهید شد. یکی از دوستان من دوست نداشت جایی به جز تهران زندگی کند. به دلیل مسائل کاری پدرش مجبور شدند که به شهر یزد بروند و چندسالی را در آنجا باشند. الآن آنقدر به این شهر علاقهمند شده که با اینکه شرایطش مهیاست که به تهران بیاید او یزد را برای زندگی خود انتخاب کرده است، یکی از دلایل آن کسب اطلاعات عمیق در مورد این شهر است.
حال که این موضوع را کامل درک کردید، از این به بعد هر موقع مجبور شدید کاری را خلاف میلتان انجام دهید این اصل را به کار گیرید. هر موقع خودتان را کسل و بیحوصله دیدید دوباره به این اصل توجه کنید. تنها کافیست عمیقتر وارد موضوعی شوید تا جذابیتهای آن را کشف کنید.
به کارهایتان روح و انرژی تزریق کنید.
داشتن یا نداشتن علاقه و اشتیاق از طریق اعمال و رفتار و گفتار ما مشخص میشود. سعی کنید هنگامی که با کسی دست میدهید با تمام وجود دست بدهید. طوری که فشار دست شما با طرف مقابل صحبت کند و به او بگوید: «از آشنایی با شما واقعاً خوشحالم»، «از اینکه دوباره شما را میبینم بسیار بسیار خرسندم».
یک دست دادن اجباری و بیحال، از دست ندادن بدتر است. چون باعث میشود طرف مقابل فکر کند که «این فرد بیشتر شبیه مردههاست تا زندهها!» سعی کنید یک شخص بسیار موفق پیدا کنید که زورکی دست میدهد. باید خیلی خیلی بگردید.
وقتی صورتتان را با لبخند زیبا میکنید سعی کنید یک لبخند واقعی باشد. هیچکس یک لبخند ساختگی و زورکی را دوست ندارد!
به تشکرهای خودتان هم روح بدهید. یک تشکر معمولی و از سر عادت هیچفرقی با «ورور کردن» و صدا درآوردن ندارد. سعی کنید طوری تشکر کنید که معنای«بسیار سپاسگزارم» داشته باشد.
به صحبتها و حرفهای خود انرژی بدهید. یکی از دوستان من آنقدر آرام و کسل کننده صحبت میکند که یک حس منفی و خستگی را به آدم منتقل میکند. سعی کنید با انرژی، بلند و پرحرارت صحبت کنید. وقتی عادت کنید کلمات را خوب و پرانرژی ادا کنید متوجه تفاوت برقراری ارتباط با اطرافیانتان خواهید شد. فرقی نمیکند که با چه کسی حرف میزنید چه اعضای خانوادهتان چه مشتری، مهم با انرژی بودن شماست.
این نکته را هم باید بدانیم که وقتی به صحبتهای خودمان انرژی میدهیم، بدون آنکه بدانیم به خودمان هم انرژی دادهایم.
حواستان باشد که هر کاری که انجام میدهید یا هرچه میگویید این پیام را به دیگران میرساند که: «این شخص سرزنده است»، «این حرف را از ته دلش میزند»، «در زندگیاش هدف دارد و به جایی میرسد».
خوش خبر باشید.
هم من و هم شما در موقعیتهای مختلفی بودهایم که یک نفر شتابان وارد شده و گفته «یک خبر خوش!» و در این لحظه کانون توجه تمام حاضرین در جمع قرار گرفته است. اخبار خوب و خوش علاوه بر جلب توجه دیگران، باعث شادی و خوشحال شدن بقیه نیز میشود. حتی از لحاظ علمی ثابت شده است که هضم غذا را هم بهتر میکند. این را مطمئن باشید که تا حالا کسی با بدخبری نه دوست پیدا کرده، نه پولدار شده و نه کاری را درست انجام داده است.
سعی کنید به خانوادهتان اخبار خوب را منتقل کنید. اتفاقات خوبی که امروز برایتان افتاده است را برایشان تعریف کنید. خاطرات خوبتان را زنده کنید و بگذارید خاطرات بدتان دفن شوند. سعی کنید خوش خبر باشید.
تا حالا به این موضوع توجه کردهاید که بچهها به ندرت از بدی آب و هوا شاکی میشوند؟ آنها با آب و هوا سازگاری دارند تا زمانی که سیل اخبار منفی به آنها میآموزد که باید نسبت به شرایط جوی حساستر باشند و حتی از خودشان واکنش نشان دهند. گله و شکایت از آب و هوا تنها باعث میشود که بیشتر احساس بدبختی کرده و این احساس را به دیگران هم منتقل کنید. اگر همیشه بگویید «حالم عالی است» حالتان بهتر و بهتر خواهد شد و برعکس اگر دائم بگویید «اصلاً حالم خوب نیست!» حالتان بدتر و بدتر خواهد شد. این را هم به گوشتان آویزان کنید که مردم همیشه دوست دارند که با افراد پر انرژی و مثبت صحبت کنند نه انسانهای غرغرو و همیشه شاکی که معلوم نیست با خودشان چند چند هستند.
نکته آخر هم اینکه سعی کنید هر موقع خواستید از کسی خداحافظی کرده و از پیش او بروید از خودتان بپرسید: «آیا این فرد از همنشینی و صحبت با من قلباً احساس بهتری پیدا کرد؟» این سؤال میتواند نقشه راه شما باشد که از مسیرتان منحرف نشوید.
در مقاله های بعدی در مورد نگرش های دیگری که با ما حرف می زنند صحبت خواهیم کرد.